جایگاه انقلاب اکتبر
بخش اول این مطلب با این پاراگراف و با طرح این سئوالات به پایان رسید: برای درک اهمیت انقلاب اکتبر کافی است برای یک لحظه تصور کنیم اگر این انقلاب صورت نمی گرفت و یا اگر شکست میخورد٬ چه اتفاقاتی ممکن بود صورت بگیرد؟ چه تعداد دیگر از مردم اروپا می بایست در جنگ کشته شوند؟ چه تعداد از کارگرانی که در انقلاب شرکت کرده بودند به پای چوبه های دار کشیده می شدند؟ چه تعداد از زنان در اسارت عقب مانده ترین رسومات و قوانین بسر می بردند؟ چه به سر رفاه و بهداشت و مسکن مردم زحمتکش در سراسر دنیا می آمد؟ چه به سر افکار و عقاید ارتجاعی در تاریخ بشر می آمد؟ و بالاخره چه بسر بشر در این قرن می آمد؟
اقدامات دولت شوراها
دولت شوراها با قدرت دولتی در فردای قیام چه کرد؟ کدام قوانین و لایحه ها را تصویب کرد؟ شاید بتوان از خلال مصوبات این انقلاب کارگری٬ اقدامات این انقلاب را با کنار زدن خیل تحریفات تاریخی٬ شفاف تر به کسانی که بعد از نه دهه به این رویداد تاریخی می نگرند٬ نشان داد. شاید از این دریچه بتوان گوشه هایی از یکی از سترگ ترین تلاش کارگران و کمونیستها را برای پایه ریزی یک جامعه آزاد سوسیالیستی٬ بدور از مشقات و محرومیت های جامعه سرمایه داری مشاهده کنیم و بار دیگر خاطر نشان کنیم که جامعه کمونیستی یک اتوپی و یا یک مدینه فاضله نیست٬ که شرایط و ضرورت مبرم و امکان برقراری اش فراهم نشده است. بلکه برعکس جهان بیش از هر زمان نیازمند یک تحول عظیم سوسیالیستی است.
در شب خلع ید از دولت بورژوایی٬ کنگره دوم سراسری شوراها در قطعنامه ای خطاب به کارگران و سربازان و دهقانان اعلام کرد که: "کنگره قدرت را با اتکاء به اراده اکثریت وسیع کارگران و سربازان و دهقانان در دست میگیرد... دولت شوراها صلح دمکراتیک و متارکه فوری نظامی را به تمام مردم و جبهه ها پیشنهاد میکند٬ انتقال زمین های اربابان و خانواده سلطنتی و کلیسا را به کمیته های دهقانان بدون ما به ازایی تضمین میکند٬ از حق سربازان برای دمکراتیزه کردن کامل ارتش دفاع میکند. کنترل کارگری بر تولید را برقرار خواهد کرد٬ ... حق تعیین سرنوشت تمام ملیت های ساکن روسیه را تضمین خواهد کرد. (انقلاب روسیه٬ چمبرلین)
و یا در "فرمان صلح" میگوید: "صلح فوری بدون الحاق (بدون تصاحب سرزمینهای خارجی٬ بدون الحاق اجباری ملت های خارجی) و بدون خسارت ... دولت دیپلماسی سری را ملغی کرده٬ قصد راسخ خود را برای مذاکره علنی ... و انتشار کامل معاهدات مخفی اعلام میکند."
در این قطعنامه ها شما چهره دولتی را می بینید که برای حل مساله ملی چکمه به پایش نکرده و سربازان برای حفظ "تمامیت ارضی" ملی روانه جای نکرده است. شما در اینجا طبقه و نیرویی را در حاکمیت می بینید که اعلام میکند: "تمام قدرت در هر واحد نظامی از آن کمیته و شورای سربازان می باشد. افسران و مقامات مسئول هر پستی انتخابی خواهد بود." (همانجا). حال اقدام این دولت را با وضعیت ارتش در کشورهای دمکراسی غربی مقایسه کنید. حتی در دمکرات ترین این کشورها برای "تمرد" مجازات اعدام وجود دارد.
شما از لابلای این قطعنامه سیاست طبقه ای را می بینید که در عرصه سیاست خارجی اش اعلام میکند که دیپلماسی سری را ملغی خواهد کرد. این اقدام حکومت کارگری را با نرم های موجود و روزمره دولت های دمکراسی غربی مقایسه کنید. دیپلماسی در این جوامع یعنی بند و بست و سازش و ریاکاری. حاکمیتی را می بینید که با کسب قدرت در روسیه٬ راه برای پایان دادن به جنگ بطور واقعی هموار کرده است. برای ختم کشتار توده های مردم راه حل صلح آمیز و عادلانه ای به جهان ارائه می کند و آن را به اجراء میگذارد.
تمام این اقدامات را شوراهای کارگران در یک شب و با چند قطعنامه به تصویب رساند. این نمونه ای از چگونگی عملکرد یک حکومت شورایی کارگری است. بگذار بورژواها فریاد بزنند که حکومت کردن کار هر کسی نیست٬ کار طبقه کارگر نیست. کار متخصصین است. ما در فردای کسب قدرت٬ اداره جامعه را به امری ساده تبدیل میکنیم. حال اندام ها و ارگانهای تصمیم گیرنده این حکومت و مکانیسم کارکردش را با حکومتهای پارلمانی دمکراسی مقایسه کنید. در حکومت شوراها٬ قدرت در دست "وکلا" و "نمایندگان" نیست. در حکومت شوراها٬ کارگر و تمامی شوراها چنانچه لازم باشد هر روز رای میدهند. خودشان رای می دهند. خودشان اجرا می کنند. خود سیاست گذار و خود مجری سیاست اند. و هر زمان که اراده کنند٬ میتوانند انتخاب شدگان را عزل کنند. در حکومت کارگری٬ شوراها دائما در قدرت اند. دمکراسی پارلمانی "خاصیتش" این است که تنها کسانی که دارای مرتبه اجتماعی بالاتری در جامعه هستند٬ می توانند زمام امور ا در دست بگیرند. اما در حکومت شوراها کارگران و مردم عادی٬ تمامی شهروندان بطور واقعی امکان دخالت در سرنوشت خودشان را پیدا می کنند.
انقلاب اکتبر یک انقلاب اجتماعی با ابعادی جهانی بود که تمامی زمینه های زندگی مردم را تحت تاثیر دگرگون کننده خود قرار داد. قانون اساسی ای که چند ماه پس از تشکیل حکومت شوراها تصویب شد٬ گوشه ای از اهداف و سیاستهای حکومت کارگری را نشان میدهد. در قانون اساسی مصوب ١۹١۸ این حکومت آمده است:
* هدف اصلی قانون اساسی ... سرکوبی کامل بورژوازی٬ امحای استثمار انسان بوسیله انسان و استقرار سوسیالیسم را٬ که در آن نه تقسیم جامعه به طبقات وجود دارد و نه قدرت دولتی٬ مد نظر دارد.
* جمهوری روسیه٬ اجتماع آزاد سوسیالیستی تمامی زحمتکشان روسیه است. تمامی قدرت... از آن تمامی زحمتکشان کشور است که در شوراهای شهری و روستایی متحد شده اند.
* بمنظور تامین آزادی راستین عقیده برای زحمتکشان٬ جدایی مذهب از دولت و آموزش و پرورش٬ و آزادی تبلیغ مذهبی و ضد مذهبی برای کلیه شهروندان٬ برسمیت شناخته میشود.
* بمنظور تامین آزادی راستین بیان برای زحمتکشان... وابستگی مطبوعات به سرمایه را از میان می برد٬ و تمامی ملزومات فنی و مادی چاپ روزنامه٬ جزوه٬ کتاب و هر گونه مطبوعات دیگر را در اختیار طبقه کارگر و دهقانان فقیر قرار میدهد٬ و نشر بلامانع آنها در سطح کشور را تضمین میکند.
* بمنظور تامین آزادی راستین اجتماعی برای زحمتکشان... حق شهروندان جمهوری روسیه به برگزاری اجتماعات٬ جلسات٬ راهپیمایی ها و غیره را برسمیت می شناسد. هرگونه ساختمان مناسب برای برگزاری تجمعات عمومی را به انضمام تجهیزات داخلی٬ وسایل حرارتی و روشنایی آن بطور کامل در اختیار طبقه کارگر و دهقانان فقیر قرار می دهد.
* حقوق کامل سیاسی شهروند روسی را به جهت اشتغال به کار٬ و الحاق به طبقه کارگر یا به دهقانان بدون استخدام کار دیگران٬ به خارجیان ساکن قلمرو جمهوری روسیه اعطاء میکند. و به شوراهای محلی اختیار میدهد تا به چنین خارجیانی بدون هیچگونه تشریفات زائد حقوق شهروندی روسی اعطاء کنند.
* به کلیه پناهندگانی که بخاطر جرایم سیاسی یا مذهبی مورد آزاد و اذیت قرار دارند٬ حق پناهندگی اعطاء میکند.
* تساوی حقوق کلیه شهروندان صرفنظر از نژاد یا ملیت آنان را برسمیت می شناسد و اعلام می دارد که ایجاد یا تحمیل هر گونه امتیازی یا برتری بر این اساس٬ و یا هر گونه ستم بر اقلیت های ملی یا تضییق برابری آنان٬ ناقض قوانین اساسی این جمهوری خواهد بود. (مارکسیسم و مساله شوری٬ بولتن شماره ۳)
در این بیاینه٬ هدف جامعه٬ نابودی استثمار انسان از انسان و ایجاد جامعه ای بدون طبقات و شکاف طبقاتی اعلام شده است. آزادی واقعی انسان مبنای تلاش جامعه قرار گرفته است. این دولتی است که اعلام کرده است برای نابودی طبقات و جامعه طبقاتی و تمام کشمکش های و مصیبت های ناشی از آن مبارزه خواهد کرد و این تلاش یک رکن قانون اساسی جامعه است. اعلام کرده است که قدرت در جامعه نه از آن احزاب سیاسی٬ بلکه در اختیار شوراهایی است که در برگیرنده شهروندان جامعه هستند. در این سیستم حکومت در دست احزاب نیست. خود مردم٬ و نه موکلین آنان٬ در حاکمیت اند. در سیستم شورایی قرار نیست که شهروندان هر چهار سال یکبار با رای گرفتن از مردم٬ در عمل و بواقع اختیار دخالت در سیاست و حکومت را از مردم سلب کنند و بجای آن ها حاکمیت کنند. بالاترین مرجع قدرت در این سیستم٬ کنگره شوراها است.
این دولت برای مقابله با عقاید و خرافات مذهبی٬ دست مذهب را از دولت و آموزش و پرورش کوتاه کرد. اعلام کرد که: "هرگونه نشانی از این که شخص به مذهبی اعتقاد یا بی اعتقاد است از مدارک قانونی حذف میشود" (چمبرلین٬ انقلاب روسیه). حکومت کارگری روسیه اعلام میکند که "تعلیمات مذهبی در اماکن دولتی٬ عمومی و یا خصوصی که در آن تعلیم و تربیت عمومی صورت میگیرد٬ ممنوع است." همچنین تصویب میکند که: "هیچ تمایزی میان اولاد محصول ازدواج و خارج از ازدواج نیست." (همانجا)
حکومت کارگری روسیه یک حکومت مترقی و آزاد و غیر مذهبی بود. اما به دولتهای دمکراسی در غرب نگاه کنید. از هر سوراخی دارند جای مذهب را در دولت و آموزش پرورش و زندگی مردم گسترش میدهند. میخواهند بچه هایمان را با تعالیم کثیف مذهبی بزرگ کنند. حتی میخواهند خدمات اجتماعی مادران کودکان خارج از ازدواج را قطع کنند.
حکومت کارگری روسیه برای اولین بار در تاریخ بشر٬ حقوق کامل شهروندی را به کلیه افراد ساکن جامعه٬ به پناهندگان و خارجیان٬ اعطاء کرد. این حکومت با مصوبات اکتبرش کلیه قوانین ارتجاعی دوران تزار و دولت موقت را در زمینه ستم بر زنان لغو کرد و به مقابله با پایه های اقتصادی و اجتماعی نابرابری زن و مردم در جامعه رفت. راستش در همان زمان در آمریکا٬ سیاهان و زنان از حق رای محروم بودند. ازدواج سیاه و سفید جرم بود. با مهاجرین و پناهندگان بعضا مانند جزامیان رفتار میشد.
حکومت کارگری اکتبر برای اولین بار در تاریخ شرایط و امکان واقعی آزادی بیان و تجمع را برای مردم زحمتکش فراهم کرد. بورژواها و طبقات دارای جامعه همواره از آزادی بیان و عقیده بطور واقعی و عملی برخوردار بوده اند. همه میدانند که در جوامع دمکراسی غربی٬ آزادی مطبوعات و قلم و بیان وجود دارد. اما تمام مساله اینجاست که شرایطی را ایجاد کرده اند که کارگر و مردم زحمتکش نتوانند از این حق بطور واقعی و روزمره در ابعاد اجتماعی استفاده کنند. حق و امکان برخورداری مادی از حق دو مقوله متفاوت در این جوامع است. نتیجتا حق در این جوامع صوری است. حکومت کارگری شرایط مادی برخورداری از حق آزادی بیان را برای مردم زحمتکش فراهم کرد. در این جوامع برای انتشار نشریه نیاز به سرمایه است. باید سرمایه داشت تا بتوان نشریه ای در تیراژ قابل ملاحظه منتشر کرد. مطبوعات تبدیل به تجارتخانه و بنگاههای سود آوری شده اند. حوزه ای برای سرمایه گذاری و سود آوری و نه ابراز وجود عقیده و بیان اند. آزاد نیستند. تحت سلطه سرمایه اند. شما کدام "سی ان ان" کارگری را سراغ دارید؟ در جامعه ای که نان شب مردم را گرو گرفته اند٬ کارگر بسادگی نمی تواند از صبح تا شب برای مقابله با آرای طبقات حاکم به دنبال برگزاری میتینگ و اعتصاب باشد. مردم برای جمع شدن شان باید از زندگی شان بزنند٬ از خوابشان بزنند٬ از وقت تفریح با کودکشان بزنند. اما حکومت اکتبر اعلام کرد که وابستگی مطبوعات به سرمایه را میان خواهد برد. این ها گوشه ای از واقعیات انقلاب کارگری اکتبر است که همواره تحریف شده است. این واقعیات را باید از زیر آواری از تحریف در آورد و در مقابل جامعه بشری قرار داد.
شکست انقلاب اکتبر
اما این حکومت نتوانست مناسبات اقتصادی سرمایه داری را در روسیه دگرگون و نابود کند. نتوانست کار مزدی و نظام مزدی و پول را لغو و وسایل تولید را اشتراکی کند. انقلاب اکتبر زیر فشار اقتصادی و اجتماعی ناشی از چند سال جنگ با انواع ضد انقلاب و به علت ناروشنی در افق های اقتصادیش برای دگرگونی بنیادی جامعه و ایجاد یک تحول پایدار سوسیالیستی شکست خورد. عروج و قدرت گیری حکومت شوروی در دوران استالین و بازسازی سیستم سرمایه داری٬ بر مبنای یک مدل دولتی٬ به ناکامی کامل طبقه کارگر انجامید. نه تنها مناسبات بالایی ها و پایینی ها زیر و رو نشد٬ نه تنها استثمار از میان نرفت٬ بلکه فرودستی کارگر دو باره ابقاء شد. به جای جامعه آزاد سوسیالیستی که در آن کارگران و شوراها بگویند چه باید تولید شود٬ چگونه تولید شود٬ به چه میزان برای رفع نیاز جامعه تولید شود٬ و چگونه توزیع شود٬ برنامه ریزی دولتی (دولت سرمایه داری) مبنا قرار گرفت. بجای این که استثمار نابود شود٬ سیستم کارمزدی لغو شود٬ کار مزدی در شکل قطعه کاری حتی مبنا قرار گرفت. کوزنستوو٬ یکی از اقتصاددانان زمان استالین٬ در باره سیستم دستمزدها در شوروی میگوید:
"در شرایط شوروی٬ دستمزد مهمترین فاکتور در سازمان کار برای بالابردن راندمان کاری٬ کیفیت تولید و ارتقاء سطح مهارت کارگران در صنعت است. نتیجتا لازم تشخیص داده شد که "برنامه کارمزدی جدیدی که تفاوت کارگر ماهر و غیر ماهر و کار سنگین و سبک را به رسمیت می شناسد تنظیم شود. این برنامه باید طوری تنظیم شود که تمامی امکانات تساوی دستمزدها را از بین ببرد. تفاوت بین کارگر ماهر و غیر ماهر باید دقیقا برجسته میشد. تا این که انگیزه لازم برای کارگران ایجاد شود تا استاندارد کارشان را بالا ببرند. تا این که کارگران غیر ماهر تلاش کنند٬ جای در صفوف کارگران ماهر پیدا کنند. سیستم دستمزدی حاضر این امکان را به تمامی کارگران میدهد تا بر حسب محصول طبیعی کارگران دستمزد بگیرند.... در صنایع شوروی سیستم دستمزد بر مبنای قطعه کاری غالب است. زمان کاری٬ یعنی دستمزد بر حسب زمان کار٬ بدون توجه به محصول کار٬ تنها در شرایطی که محصول کار قابل اندازه گیری نیست٬ وجود دارد. ... در این سیستم جوائز کاری بر پایه اصول زیر صورت میگیرد. صرفه جویی در زمان کار٬ کاهش زمان مابین توقف ماشین آلات تولیدی٬ کاهش محصولات زائد٬ میزان کیفیت کالای تولید شده در زمان مورد نظر و ... انجام بموقع برنامه تولیدی ارائه شده ... افزایش دستمزد بر مبنای این ایده صورت میگیرد که کارگری که تعداد بیشتری محصول مازاد بر تعداد ثابتی تولید می کند٬ دستمزد بیشتری خواهد گرفت." (کوزنستو 1932 Soviet Culture Review )
بیگانگی و ضدیت این سیستم کاری با کمونیسمی که در پرچمش نوشته شده است: "از هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش" مثل روز روشن است. همین سیستم است که گورباچف در برنامه اش تاکید کرد که "برخی از شهروندان فراخوان ما به عدالت اجتماعی را بمثابه برابر کردن کردن همه فهمیده اند. در این مورد ما میخواهیم کاملا روشن بگوئیم که : سوسیالیسم هیچ ربطی به برابر ساختن ندارد" (گورباچف٬ پروسترویکا) واقعا هم همین طور است. سوسیالیسم بورژوایی هیچ ربطی به برابری و آزادی و رهایی انسانها ندارد.
اما این که دولت استالین خودش را ادامه دولت کارگری و انقلاب اکتبر تعریف کرد٬ اینکه غرب در تبلیغات جنگ سردش نیز دقیقا با برسمیت شناختن این تحریف تاریخی٬ به همین روال حملاتش را به لنین و حکومت کارگری بسط داد و استالین را "ادامه دهنده راه لنین" دانست٬ ناشی از نقطه اشتراک سرمایه داری چه از نوع دولتی و چه از نوع مدل رقابتی اش برای تضعیف و در هم شکستن آرمان انقلاب کارگری است.
زنده باد انقلاب کارگری
امروز در اوائل قرن بیست و یکم٬ آرمان و ایده آل های انقلاب اکتبر همچنان به قوت خود پا برجاست. انقلاب اکتبر نشان داد که تنها با انقلاب و حکومت کارگری است که بشریت را بر سرنوشت خویش حاکم خواهد کرد. تنها حکومت کارگری بشارت دهنده آزادی اقتصادی و سیاسی برای مردم است. تنها با استقرار حکومت کارگری است که جامعه انسانی قادر خواهد شد به میل خودش آزادانه تصمیم بگیرد جامعه را چگونه اداره کند و تولید را چگونه در خدمت رفع نیازمندیهای همگان سازمان دهد. سازمان تولیدی که رفع نیازهای متنوع و گسترده همگان بجای تولید سود و انباشت سرمایه٬ هدف فعالیت اقتصادی اش است. بطوری که تکامل هر فرد شرط تکامل آزاد و همه جانبه جامعه باشد. واقعیت این است که تاکنون و در هیچ زمانی مانند دوران حاضر٬ شرایط مادی و امکان تولید به حد وفور برای بی نیاز کردن همه بشریت از غذا و مسکن و بهداشت و رفاه و غیره٬ به این اندازه وجود نداشته است.
یاد انقلاب اکتبر را تنها با تلاش برای انجامی انقلابی از این نوع میتوان بزرگ داشت. تحولات معاصر در ایران این امکان را برای کارگر و کمونیسم فراهم کرده اند. انقلاب کارگری اکتبر شکست خورد. زنده باد انقلاب و حکومت کارگری. *